چند داستان زیبا و جالب
 
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید وبلاگی با مطالب عالی البته تعریف از خود نباشه
آخرین مطالب
نويسندگان
جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 14:30 ::  نويسنده : هامان

امید
شخصی را به جهنم می بردند.در راه بر می‌گشت و به عقب خیره می‌شد. ناگهان
خدا فرمود:
او را به بهشت  ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟پروردگار فرمود: او چند بار به عقب
نگاه کرد...  او امید به بخشش داشت

عشق
امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت
سر  تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست  .شاهزاده گفت:عاشق نیستی
!!!!عاشق به غیر نظر نمی کند

زیبایی
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و  به کفش های قرمز رنگ با
حسرت نگاه
کرد  بعد به بسته های چسب زخمی  که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش
افتاد  :اگر
تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو
برات می خرم"دخترک  به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر
روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه  تا...و بعد شانه هایش را  بالا
انداخت و راه
افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نظرات (0)
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 6767
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1