امید
شخصی را به جهنم می بردند.در راه بر میگشت و به عقب خیره میشد. ناگهان
خدا فرمود:
او را به بهشت ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟پروردگار فرمود: او چند بار به عقب
نگاه کرد... او امید به بخشش داشت
عشق
امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت
سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست .شاهزاده گفت:عاشق نیستی
!!!!عاشق به غیر نظر نمی کند
زیبایی
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با
حسرت نگاه
کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش
افتاد :اگر
تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو
برات می خرم"دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر
روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش را بالا
انداخت و راه
افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام
نظرات شما عزیزان: